داستان اصلا سخت و پیچیده نبود!یک شب دیگر و خواستگاری دیگر برای خواهرم...
من در کنج محبوبم نشسته بودم و صدایشان هرازگاهی میامد، خلاصه آنطور شد که رفتند و آمدند و رفتیم و آمدیم و خواهرمان و جناب خواستگار قلبشان تپید و تمام!
بعدتر هم یک شب در دکان لوازم جانبی لپ تاپ و این داستان های شوهرخواهرمان چشممان سفر نوروز 96 قسمت اول...
ادامه مطلبما را در سایت سفر نوروز 96 قسمت اول دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : zahralilife بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 18 تير 1396 ساعت: 19:56